سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
من و عشقم
سلام این وبلاگ رو تقدیم میکنم به عشقم که با تمام وجود دوستش دارم و هدیه ای از طرف خدا برای خودم میدونمش. من وهمسری یه ازدواج کاملا سنتی داشتیم در شهریور سال 1390 دقیقا یک روز بعد از روز قدس اومدن خواستگاری بعد به دلایل مفصلی 29 اسفند 90 تو حرم عقد کردیم فرداشم جشن عقدمون بود و 12 شهریور 91 عروسیمون بود ایشاالله هر کس به هرکی که مصلحتشه برسه از خدا به خاطر این نعمت بزرگش که بهم عطا کرده ممنون و سپاسگذارم
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
نویسندگان
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 2
  • بازدید دیروز: 0
  • کل بازدیدها: 16115



شنبه 91 مرداد 28 :: 12:8 صبح ::  نویسنده : همسر یه سید مهربون

روز قدس فقط روز قدس نیست روز اشنایی منو سیدجونم هم هست


دوسال پیش توی روز قدس بود که خدا سیدجونمو سر راه زندگی من قرار داد و ....

خدایا شکرت




موضوع مطلب :
پنج شنبه 91 مرداد 19 :: 7:18 عصر ::  نویسنده : همسر یه سید مهربون

امسال اولین سالیه که برای نذری مامانم اونجا نیستم . الان همه شون دور همن ولی من اونجا نیستم

خیلی دلم گرفته

 

مامان بابا کجایین




موضوع مطلب :
چهارشنبه 91 مرداد 11 :: 11:0 عصر ::  نویسنده : همسر یه سید مهربون

چقدر روزا زود میگذره

انگار همین دیروز بود که سیدجونم اومد خواستگاریم اون همه اذیت شدیم تا عقد کردیم و از دوری هم تصمیم گرفتیم زود ازدواج کنیم

و انگار همین دیروز بود که حنابندونمون بود 

امشب یازدهمین ماه گرد ازدواجمونه . یازده ماه پیش تو همچین شبی حنابندونمون بود


خیلی خوشحالم که سیدجونمو دارم

خداجونم سیدم رو همیشه برام نگه دار پر از عشق و مهر و محبت




موضوع مطلب :
دوشنبه 91 مرداد 9 :: 12:48 صبح ::  نویسنده : همسر یه سید مهربون

سلام به دوستان عزیزم

نماز و روزه هاتون قبول حق

این روزا من به عنوان خانم خونه هم باید تو فکر سحری باشم هم افطار هم شام

و وقتی سفره رو میچینم سید جونم سریع میره دوربین رو میاره و از سفره مون عکس میگیره

انقد ذوق میکنم وقتی اینجور استقبال میکنه از کارم

منم رغبت پیدا میکنم تا هر روز به فکر باشم که واسه افطار چیکار کنم که سیدم خوشش بیاد

کلا سیدجونم هر کاری من بکنم انقد با ذوق و شوق ازکارم استقبال میکنه و همش تشویقم میکنه  آفرین

من خیلی خوشحالم که سیدم انقد برای کاری که من میکنم ارزش قائل میشه دوست داشتن

خیلی دوستت دارم سیدم بووووس

الانم واسه حسن ختام چند تا از عکسایی که سیدم گرفته از سفره های افطار براتون میزارم تا هم شما ببینید هم برای خودم بعنوان خاطره بمونه ( البته بگم ما اول افطار یه چیز مختصر میخوریم و بعدش شام میخوریم . اینجوری هم معده بیچاره که از صبح گشنگی کشیده از انبوه وسیع یدفه ای غذا یهو تعجب نمیکنه . هم اینجوره بعد از شام آدم سنگین نمیشه )

 

 

این سفره افطار شب  دوم رمضانه که فرنی درست کرده بودم به سفارش سیدم

 این سفره افطار شب دومه رمضانه . سیدجونم دلش فرنی خواست منم فرنی درست کردم

بار اولم بود فرنی درست میکردم فکر نمیکردم به این خوشمزگی از آب دربیاد  

 

سفره شب سوم رمضان - حلیم

این سفره افطار  شب سومه رمضانه که به سفارش سیدجونم حلیم درست کردم

(اینم تجربه اولم بود  و خدا رو شکر سربلند ازش بیرون اومدم . جاتون خالی خیلی خوشمزه شده بود ...حلیم با گوشت بوقلمون )

 

 

شب نهم رمضان - دسر شکلاتی

اینم که سفره شب نهم رمضانه که دسر شکلاتی درست کردم

 




موضوع مطلب :
یکشنبه 91 مرداد 8 :: 11:0 صبح ::  نویسنده : همسر یه سید مهربون

سلام دوستان

امروز (یکشنبه هشتم مردادماه ) یه اتفاق خیلی بد برام افتاد . سیدم رفت سر کار منم بلند شدم تا حاضر شم برم بیمارستان .

گفتم قبلش برم یه دوش بگیرم بعدش برم . چشمتون روز بد نبینه ولی چشم من امروز دید

اومدم شامپو بزنم سرم شامپو رو اومدم بزارم بالا نمیدونم چیشد یدفه ریخت صاف تو چشمم . وای اون لحظه داشتم میمردم و زنده میشدم چشمم باز نمیشد فقط میسوخت

آب مستقیم توش گرفتم هیچ فایده نداشت مقدار شامپو که توش ریخه بود خیلی زیاد تر از این حرفا بود که براحتی بیرون بیاد

با چشمای بسته اومدم بیرون و با سیدجونم تماس گرفتم . اون بنده خدا هم سریع خودشو بهم رسوند و سر کار نرفت و همش چشممو با پنبه و آب گرم شستشو داد و قطره هم که وقتی اومد و وضعیتمو دید رفت گرفت و چند بار تا ظهر ریخت توش تا یکم بهتر شد و شامپو کم کم بیرون اومد و من تونستم چشممو باز کنم

ولی تا غروب همه سر و صورتو گوش و چشم و حتی دندونام درد میکرد

امروز به شخصه به چشم خودم دیدم که خدا الکی چیزی رو نیافریده یه جای بدن که براش مشکل پیش میاد همه جای بدن دست به دست هم میدن تا اون عضو حالش خوب شه

منم امروز اینو تجربه کردم . وقتی شامپو تو چشمم بود بینی و دهانم هم بیکار نبودن همش آبریزش داشتم تا وقتی که شامپو خارج شد و تونستم چشممو باز کنم .

ولی این وسط خیلی ناراحت شدم که باعث شدم سیدم به کارش نرسه و از کارش افتاد و خودم هم به کارامو و برنامه هامو و قرارام نرسیدم

امروز واقعا سیدجونم رو تو زحمت انداختم و بازم با خوبی هاش منو شرمنده کرد

منم واسه افطار برای جبران خوبی هاش چیزی رو که دوست داشت درست کردم .  دسر شکلاتی و یه شام خوشمزه هم درست کردم ( خوراک بوقلمون )

 

 خوراک بوقلمون

تجربه نوشت : امروز وقتی پاشدم غذا درست کنم سرم بشدت هنوز درد میکرد . ولی وقتی پیاز خورد کردم واسه تو غذا یکم بعدش سر دردم اروم شد . نتیجه : پیاز توی رفع سر درد موثر هست .

همسر نوشت : عزیزم از اینکه تو رو کنارم دارم و میتونم تو هر شرایطی بهت تکیه کنم خیلی خوشحالم . امیدوارم بتونم همیشه قدرتو بدونم و ذره ای از خوبی ها و محبتها و مهربونی هات رو جبران کنم .

 

دوستت دارم سیدم

 




موضوع مطلب :
1   2   >