من و عشقم سلام این وبلاگ رو تقدیم میکنم به عشقم که با تمام وجود دوستش دارم و هدیه ای از طرف خدا برای خودم میدونمش.
من وهمسری یه ازدواج کاملا سنتی داشتیم
در شهریور سال 1390 دقیقا یک روز بعد از روز قدس اومدن خواستگاری بعد به دلایل مفصلی 29 اسفند 90 تو حرم عقد کردیم فرداشم جشن عقدمون بود و 12 شهریور 91 عروسیمون بود
ایشاالله هر کس به هرکی که مصلحتشه برسه
از خدا به خاطر این نعمت بزرگش که بهم عطا کرده ممنون و سپاسگذارم
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آخرین مطالب نویسندگان
آمار وبلاگ
پنج شنبه 91 مرداد 5 :: 6:21 عصر :: نویسنده : همسر یه سید مهربون
سلام من قصد دارم ماجرای رسیدن منو سیدم به هم رو اینجا بنویسم تا همیشه خاطرم بمونه که من سیدم رو الکی و مثل همه به آسونی بدست نیوردم منتظر باشید
موضوع مطلب : پنج شنبه 91 مرداد 5 :: 6:4 عصر :: نویسنده : همسر یه سید مهربون
امروز باز هم برای هزارمین بار سید جونم منو شرمنده ی خودش کرد بازم من سر یه چیز الکی اوقات دوتامونو تلخ کردم ولی بازم سید عزیزم با خوبی و مهربونیهاش منو شرمنده خودش کرد خیلی خوبی سیدم قول میدم دیگه اذیتت نکنم قول میدم دیگه الکی اوقات تلخی نکنم آخه چیکار کنم تو این شهر تنها دور از خونوادم من جز سیدم کسی رو اینجا ندارم یه لحظه که پیشم نباشه همش سردرگم و پریشونم ولی دیگه قول میدم از این به بعد یه خانم خووب خونه و یه همسر خوب برای سیدم باشم دوستت دارم سیدم! موضوع مطلب : پنج شنبه 91 مرداد 5 :: 3:31 عصر :: نویسنده : همسر یه سید مهربون
سلام امروز منو اقای خونه واسه افطار دعوت شدیم خونه داداش همسری البته ورود مهمان تا قبل از ساعت هفت ممنوع میباشد !!!!!!!!! مطمئنم که خوش میگذره
موضوع مطلب : شنبه 91 تیر 31 :: 11:0 عصر :: نویسنده : همسر یه سید مهربون
امسال اولین سالیه که منو آقای خونه ماه رمضون رو توی خونه خودمون و کنار همیم تا سال پیش نمیفهمیدیم کی افطاری حاضر میشه کی سحری اماده میشه سر پخته و اماده مینشستیم میخودیم و میخوابیدیم ولی حالا هر روز باید فکر کنی واسه افطار چی بپزی واسه سحر چی اماده کنی چقد سخته خانم خونه بودن ولی از شوخی گذشته صفایی داره واسه خودش ای کاش بتونیم ماه خدا رو درک کنیم و استفاده کنیم ازش خدایا کمکمون کن تا دوباره باهات اشتی کنیم موضوع مطلب : جمعه 91 خرداد 12 :: 5:0 عصر :: نویسنده : همسر یه سید مهربون
سلام به روی ماهتون توی این چند ماه که از زندگی مشترکمون می گذره، هرچند که بخاطر سنگینی درس های دانشگاه فرصت زیادی برای گشت و گذار دست نداد، اما به هرحال قسمت شد که چندجایی با هم بریم مثل قم و قزوین و قائمشهر (دقت کردین همه شون با "ق" شروع می شن؟!!) و دزفول و اهواز و آبادان و اروند کنار و البته مشهد. این آخری رو واقعا خود آقا طلبید.برا هرکی تعریف میکنیم جریانش رو شاخ درمیاره! (باشه طلبتون سرفرصت) چندتا عکس می ذارم تا به نوعی بتونیم شادی هامون رو باهم تقسیم کنیم مشهد قم شمال موضوع مطلب : |
||